جدول جو
جدول جو

معنی سبزی کاری - جستجوی لغت در جدول جو

سبزی کاری
شغل و عمل سبزی کار، کاشتن سبزی های خوردنی، جای کاشتن سبزی های خوردنی
تصویری از سبزی کاری
تصویر سبزی کاری
فرهنگ فارسی عمید
سبزی کاری
جالیزکاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبزی کار
تصویر سبزی کار
کسی که پیشه اش کاشتن انواع سبزی های خوردنی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستیز کاری
تصویر ستیز کاری
عمل و حالت ستیزه کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوزن کاری
تصویر سوزن کاری
سوزن زدن به پارچه، نقش و نگار انداختن در پارچه به وسیلۀ سوزن، ریزدوزی
فرهنگ فارسی عمید
حالت و کیفیت بی کار، بی شغلی، (ناظم الاطباء)، عزل، (منتهی الارب)، کار نداشتن:
که از داد و بی کاری و خواسته
خروشد بمغز اندرون کاسته،
فردوسی،
لغت نامه دهخدا
اسم جالیزکار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
عطلت
متضاد: اشتغال، مشغله
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بی کاری
تصویر بی کاری
Joblessness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سبزی کاری
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی شراکت در کشاورزی که محصول به صورت پنجاه پنجاه تقسیم
فرهنگ گویش مازندرانی